اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت هفتم

همه ی اعضا که خیلی نگران بودن و هیچ راهی به ذهنشون نمیرسید به دهن نفس خیره شده بودن نفس اهی کشید و گفت حرفی که میخوام بزنم واسه همه مخصوصا هیونگ خیلی سخته لطفا فقط ضایع بازی در نیارین هیونگ بلند داد زد نخیر من موافق نیستم چرا باید برام سخت باشه یه دفعه هیون گفت جرعت داری یه بار دیگه تکرار کن بعد جونگمین پشت سرش گفت اگه از جونت سیرشدی بگو هیونگ که ترسیده بود گفت:بابا چند نفر به یک نفر ؟؟؟؟؟از اون طرف صدای جیغ و داد خبرنگارا که پشت در بودن شدید و شدید تر میشد حتی از تلویزیون هم برای مصاحبه اومده بودن نفس که صدا را شنید گفت دیگه وقت نداریم بعد دست هیونگو کشید و بردش هیونگ که تعجب کرده بود جیغ زد :یا(هی) دختره ی فظایی دستم له شد خدایا این دیوونه از کجا اومده نفس نگاه زیرکانه ای به هیونگ کرد و گفت متاسفانه از این به بعد دیگه نمیتونی بهم بگی دختره ی فظایی یا دیوونه هیونگ با عصبانیت گفت : خل شدی ؟؟؟؟ هنوز حرفش تموم نشده بود که نفس در را باز کرد با لبخند گفت : سلام اسم من کیم هیورین هست من دوست دختر اقای کیم هیونگ جونم وقراره در البوم جدید دابل اس بهشون کمک کنم همه ی خبرنگارا دهناشون وا مونده بود بعد نفس با اعتماد به نفس گفت من و اوپا هیونگ جون همدیگه را خیلی دوست داریم بعد رو کرد به هیونگ وگفت مگه نه اوپا؟؟؟؟هیونگ که هم عصیانی بود هم متعجب گفت چی میگی دختره ی... تا خواست حرفشو تموم کنه نفس محکم زد به پاش و هیونگ هم با تردید سرشو به نشانه رضایت تکون داد بعد نفس رو به خبرنگارا کرد و گفت متاسفم من واوپا باید بریم چون داریم واس البوم جدید کارمیکنیم وبعد سریع در رو بست یه نفس عمیق کشید و گفت اخیش نجات پیدا کردیم هیونگ که از عصبانیت خون از چشماش میبارید رو به نفس کرد و گفت نجات پیدا کردیم؟؟؟؟به قیافه ی من میخوره نجات پبدا کرده باشم ؟؟؟نفس ترسید و گفت مگه حالا چی شد ؟؟؟هیونگ با عصبانیت: میخوای بگم چیشد1-ابروی من رفت 2 - طرفدارم کم میشن 3-دیگه هیچ دختری محلم نمیذاره 4-از خوشطیپیم کاسته شد یه دفعه نفس جیغ زد وایسا وایسا گزینه اخری را اصلا موافق نیستم اولا تو هیچ وقت خوشطیپ نبودی دوما چه ربطی داشت !!!هیونگ تا خواست حرف بزنه و جواب نفس رو بده متوجه خنده بقیه اعضای گروه شد که داشتن مسخرش میکردن یه دفعه جونگمین با حالت تمسخر امیز گفت وای چه قدر خنده دار بود اوپا منو توهمدیگه رو خیلی دوست داریم نه؟؟؟؟هیونگ هم که اتیشی شد به طرف جونگمین حمله ور شد و شروع کردن به دعوا کردم اون دوتا داشتن دعوا میکردن که نفس رفت جلوی هیون و گفت فکر نمیکنی باید ازم تشکر کنی که نجاتتون دادم ؟؟؟؟هیون نیشخندی زد و گفت : تشکر ؟؟؟؟ اره ازت ممنونم که اول منو بالگد زدی و ممنونم که ماهیتابه را کوبوندی توسرم وازت ممنونم که ابروی گروهمون را بردی و بعد بالحنی تمسخرامیز گفت چیزی را که از قلم ننداختم ؟؟؟؟؟؟؟نفس تا اومد جوابش رو بده یه دفعه یونگی گفت فقط یه جای کار میلنگه تو اصلا خوانندگی بلدی یه دفعه همه ساکت شدن و نفس گفت <نه>بعد همه ی اعضا گفتن چیییی؟؟؟؟



خوب تموم شد نظر یادتون نره!!!!!!!!!!!!!!!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ساعت 21:7 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ